بارون
 
رسول مرادی

دیشب چهارشنبه بارون گرفته بود، بارئن خیلی شدید بود، من توی ماشین توی خیابون بودمو رادیوم روشنو تنظیم بود روی موج رادیو پیام، یه آهنگ بیکلام زیبا پخش میشد اون موسیقی با بارون خیلی لذت بخش کرده بود لحظمو، دلم میخواست بال داشتمو می تونستم پرواز کنم، باروون لحظه به لحظه شدیدتر میشدو حال من هم لحظه به لحظه رویایی تر، به دوتا از صمیمی ترین و البته بهترین دوستام پیام دادمو بهشون گفتم، حالمو، گفتم دلم میخواست پیشتون بودم، جالب اینجاست هر سه ی ما به یاد همدیگه افتاده بودیم توی اون باروون زیبا، یکیشون که شاعره و شعرای زیبایی میگه این پیام رو برام فرستاد:

یه روز دلم گرفته بود

از اون روزای بارونی...

همون روزایی که خودش

حال و هوامو می دونی...

یه حالی داشتم که نگو

یه حالی داشتم که نپرس

یه تیکه از روحمو من

جایی گذاشتم که نپرس...

از دوست خوبم: وحید شعبانی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







           
پنج شنبه 19 دی 1392برچسب:یه,روز,دلم,گرفته,بود,از,اون,روزای,بارونی,,,,, :: 9:16
R.M

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها