رسول مرادی

آدرس کوچه باغ مرگو میخوام هرکی داره بده لطفا



           
شنبه 22 فروردين 1394برچسب:کوچه,باغ,مرگ, :: 15:14
R.M

یک دوستی داشتم پلوی غذایش را خالی می خورد، گوشت و مرغش را می گذاشت آخر کار، می گفت می خواهم خوشمزگی اش بماند زیر زبانم، همیشه هم پلو را که می خورد سیر می شد، گوشت و مرغ غذا می ماند گوشه ی بشقابش، نه از خوردن آن پلو لذت می برد، نه دیگر ولعی داشت برای خوردن گوشت و مرغش، برای جاهای خوشمزه ی غذا...
زندگی هم همینجوری ست. گاهی شرایط ِ ناجور زندگی را تحمل می کنیم، لحظه های خوبش را می گذاریم برای بعد، برای روزی که مشکلات تمام شود، هیچ کداممان زندگی در لحظه را بلد نیستیم.

همه ی خوشی ها را حواله می کنیم برای فرداها، برای روزی که قرار است دیگر مشکلی نباشد، غافل از اینکه زندگی دست و پنجه نرم کردن با همین مشکلات است، یک روزی به خودمان می آییم می بینیم یک عمر در حال خوردن پلو خالی ِ زندگی مان بوده ایم و گوشت و مرغ لحظه ها، دست نخورده مانده گوشه ی بشقاب، دیگر نه حالی هست، نه میل و حوصله ایی

فرستنده: اقدامی



           
چهار شنبه 12 فروردين 1394برچسب:زندگی،در،لحظه،اقدامی،,,,, :: 13:16
R.M

سال جدید هم اومد، سال 1394

سال ها میانو میرن همینطور آدما هم، این خوبی هاست که میمونه 

سال 94 رو به همه تبریک میگم



           
پنج شنبه 6 فروردين 1394برچسب:تبریک1394, :: 13:7
R.M

به وحید شعبانی هنرمند فوق العاده ی گیلانی

 

می بینم که شکوهت هر روز بیشتر از قبل میشه، و این اصلا جای تعجب نداره.دیدم که پستت در صفحه ی دیالوگ نویسی به لایک صد رسید، بی اونکه باند، گروه، یا جماعتی پشتت باشه. این روش توئه.

کسی نمی تونه مانعت بشه، چون به راه خودت میری. منتظر درخشش روی صحنه ی تئاتر هستم، چیزیکه حتی اونو هم به شوخی میگیری. خوشبختند بچه هایی که تو معلمشونی، چون همیشه چیزهای عالی برای یاد دادن داری.



           
دو شنبه 3 فروردين 1394برچسب:وحید شعبانی, :: 14:10
R.M

 



           
جمعه 15 اسفند 1393برچسب:نگاره, :: 13:18
R.M

کالین: رابرت چرا آدما اینقدر همو اذیت میکنن!!
رابرت: خب این بر میگرده به ذات آدما
کالین: یعنی نمیشه ذاتشون رو تغییر داد؟
رابرت: میتونی کوه رو جابهجا کنی
کالین: خب طی مدت طولانی و استفاده از خیلی چیزا چرا که نه
رابرت: خب جواب خودت رو خودت دادی، طی همون مدت طولانی یا شاید طولانی تر... شاید بشه این کار رو کرد.
کالین: فکر میکنی بعدش دیگه همه خوب بشن؟؟
رابرت: مطمعن نیستم.
کالین: این که خییلی بده!!!.. این همه تلاش برای چیزی که مطمعن نیستی بشه تغییرش داد یا نه
رابرت: عزیزم کسی نخواست آدما رو تغییر بده، حتی خودشون هم توی همچین فکری نیستن، این تویی که میخوای این کارو بکنی...
کالین: یعنی اشتباه میکنم؟!!
رابرت: شاید.. شاید تغییر آدما کار اشتباهی باشه..



           
دو شنبه 11 اسفند 1393برچسب:دیالوگ,کالین,رابرت,,,,, :: 18:33
R.M

تشکر از این شعر سهراب

چه کسی میداند؟؟؟
که تو در پیله ی تنهایی خود، تنهــــایی؟
چه کسی می داند
که تو در حسرت یک روزنه در فردایــی؟
پیله ات را بگشا،
تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایــی!
از صداي گذر آب چنان فهمیدم: تندتر از آب روان، عمر گران میگذرد.
زندگی را نفسی،ارزش غم خوردن نيست!
آرزویم این است آنقدر سير بخندي كه ندانی غم چيست....



           
یک شنبه 10 اسفند 1393برچسب:شعر،سهراب, :: 2:0
R.M

مدار مستقیم...

نمی چرخد
مدار خوشبختی به دور ما.

به تقدیر نیست !
از آغاز
دست به سیب بوده
حوّای ما!

از: هومن 

وبلاگ: http://silvertrance.persianblog.ir



           
جمعه 8 اسفند 1393برچسب:, :: 10:31
R.M

هیچ چیز این دنیا واقعی نیست، همهُ همه... روشنایی ها تاریکِ تاریکِ، طرز فکر ها اشتباست، نگاه ها غلطه، حرکت ها نادرسته، چه چیزی درسته،زندگی از برای چیه؟ همین چیزی که ما به خاطرش زندگی می کنیم، هِ...

هیچ چیز منطقی ای در این دنیا وجود نداره...

نویسنده: رسول مرادی



           
سه شنبه 21 بهمن 1393برچسب:سیاهه,40,,,,, :: 18:36
R.M

چه چیزی رو دوست دارم، وقتی قطره های بارون میچکه رو صورتم از خودم می پرسم چی بود، سرمو می گیرم رو به آسمونو بالای سرمو نگاه می کنم، به آسمون خیره میشم، با خودم میگم بارون ببار ، انقدر ببار که سیل بیاد، هوا بوی نم خاک رو بگیره، هوا پُر بشه از عطر وجود، کاش همین الان بارون بباره، همین حالا.. ببار.. حالا...



           
دو شنبه 20 بهمن 1393برچسب:سیاهه,39,حرف,,,,, :: 22:14
R.M
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها