رسول مرادی

کاش میشد این دل را بگذارم وُ بگذرم رها شوم از عشق، پر بگیرم تا طعم زندگی را واقعی تر درک کنم

شیوایم

هرگاه تو را در جلوی چشمانم میبینم از خود بی خود میشوم، نفرین به این خود که هر بار بی خود میشود

هرگاه کاملا سعی میکنم تا فراموشت کنم، یا دیگر کمتر به تو فکر میکنم باز روزی چون امروز با بودنت مرا به زانو در می آوری!..

چه کنم با خود ، ....

به کجا پناه برم این من، که تا به این حد ناتوانم در برابر تو !!!...

نمی دانم...

نمی دانم...

نویسنده: R.M



           
پنج شنبه 20 آذر 1393برچسب:سیاهه،36،,,,, :: 14:0
R.M

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 28 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها